عالمي بزرگوار، مردمي، پرتلاش و دلسوز


 





 

درآمد
 

آشنايي حجت الاسلام و المسلمين شيخ احمدسالک با بيت شهيد حکيم و سال ها همکاري نزديکش با شهيد محراب، فرصت ها و تجربيات نغز و شنيدني را به همراه داشته است که زمينه سازاين گفت و گو شد. وي که حدود بيست سال از دوران فعاليت هاي سياسي و اجتماعي و شغلي خود را تحت عنوان مسئول کميته بررسي مسائل عراق در کنار آيت الله سيدمحمدباقر حکيم گذرانده و زوايايي از روحيات،رفتار و کردارايشان را از نزديک مشاهده کرده است و به نحوه تعامل آن شهيد بزرگوار با کوهي از مسائل و مشکلات که هر روز شکلي پيچيده تر به خود مي گرفت کاملاً وقوف دارد،براين باور است که اين دوره از مسئوليت سنگين شهيد حکيم در برابر نيازهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و بين المللي مردم مظلوم عراق مخصوصاً مهاجران عراقي در اقصي نقاط جهان و در رأس آنها در ايران از ويژگي هايي برخوردار است که جا دارد درباره آنها کتاب ها نوشته و در معرض مطالعه مردم قرار گيرد.آنچه در زير آمده، بخشي از ديدگاه هاي حجت الاسلام و المسلمين سالک که درحال حاضر معاونت فرهنگي مجمع اهل بيت(ع) را برعهده دارد درباره شهيد محراب است.

با توجه به اينکه حضرتعالي چند سالي متصدي قضيه عراق در جمهوري اسلامي ايران بوده ايد،بفرماييد چه شناختي از شهيد محراب آيت الله سيدمحمد باقر حکيم داريد؟
 

بسم الله الرحمن الرحيم: پس از ارتحال مرحوم آيت الله العظمي آقاي بروجردي(ره) با خانواده آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم آشنا شدم. در آن موقع مرحله دبيرستان را طي مي کردم که مرحوم پدرم به دليل اين که در انتخاب مرجع تقليد تخصص داشت و ساليان درازي در حوزه هاي علميه نجف اشرف و قم تحصيل کرده بود آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم پدر شهيد سيدمحمدباقر حکيم را به عنوان مرجع تقليد جامع الشرايط پس از ارتحال آقاي بروجردي معرفي کرد. مدت حدود يک سال از آقاي حکيم تقليد مي کردم که نهضت امام خميني(ره) آغاز شد و مرجعيت ايشان مطرح گرديد و ازآن پس به تقليد از امام خميني روي آوردم و تا روز ارتحال امام از ايشان تقليد مي کردم. در آن موقع از دور با خانواده آيت الله حکيم آشنا شدم و شرح حال زندگي و مبارزات ايشان را از زبان پدرم مي شنيدم.اين آشنايي ذهني من از بيت آيت الله حکيم بود.
پدرم افزون بر بيت آيت الله حکيم با مرحوم سيدجمال گلپايگاني و آيت الله کاشاني و حضرت امام خميني(ره) نيز ارتباط داشت.درچارچوب فعاليت هاي مديريتي در نهادهاي جمهوري اسلامي، مسئوليت بررسي مسائل عراق از طرف مقام معظم رهبري، که در آن برهه مقام رياست جمهوري را برعهده داشتند به عهده اينجانب گذاشته شد.درپرتو اين مسئوليت که در سال هاي 1364 و 1365 ادامه داشت با مرحوم سيدمحمدباقر حکيم که رياست مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق را برعهده داشت از نزديک آشنا شدم. از سال 1364 تا مرحله انتقال ايشان به عراق پس از حمله آمريکا به عراق و تا روز شهادت شان با آيت الله حکيم ارتباط مستمر و گاهي اوقات ارتباط شبانه روزي داشتم. در آن مدت در جلسات رسمي مجلس اعلا در کنار يکديگر مسائل عراق را پيگيري مي کرديم.

در آن مرحله با چه مشکلاتي مواجه بوديد؟
 

شايد بيان اين مشکلات پس از گذشت زمان سودمند نباشد،اما ترديدي نيست که اين راهکارمان با مشکلات متعددي رو به رو بود. به طور مثال يکي از مشکلاتي که با آن مواجه بوديم،ايجاد نوعي هماهنگي و همدلي ميان گروه هاي عراقي بود که در صحنه مبارزه با صدام فعاليت مي کردند.به اين دليل که برادران عراقي مان،ازگروه ها و احزاب سياسي گوناگون طرفداري مي کردند.اختلاف نظر و تفاوت سليقه اي که ميان شان وجود داشت، ايجاد هماهنگي را مشکل کرده بود. اگرچه همه اين گروه ها شيعه و سني و کرد و عرب در مجلس حضور داشتند. ولي ايجاد هماهنگي براي يک مسئله مهم و مقابله با حکومت صدام کاري دشوار و بسيار سخت بود.
مشکل ديگر وجود شبکه ها و عوامل نفوذ وابسته به صدام در درون برخي ازاين گروه ها بود.اين شبکه ها و عوامل نفوذي مي کوشيدند ازدرون محافل عراقي فعال در جمهوري اسلامي به منابع خبري و اطلاعاتي دسترسي پيدا کنند. با کمال تأسف به دليل عدم توجه آقايان معارض عراقي به اين مسئله ،برخي افراد خوب و شايسته عراقي مان را ازاين طريق از دست داديم. بحث امنيتي و حراست از شخصيت هاي مهم عراقي در داخل کشورمان نيز يک مسئله مهم و حساس بود که به شدت پيگيري مي شد. مشکل ديگري که وجود داشت، حضور حدود دو ميليون عراقي در جمهوري اسلامي بود، صدام اين افراد را به اشکال مختلف تحت فشار قرار داده بود و اين افراد به ناچار به جمهوري اسلامي پناهنده شده بودند. اين رقم روي دست جمهوري اسلامي قرار داشت. اين مطلب قابل دقت و تأمل است.چراکه مي بايست به اين دو ميليون آواره عراقي رسيدگي شود. اين افراد چشم اميدشان به مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق بود، و از طريق اين کانال با ساير نهادهاي جمهوري اسلامي ارتباط برقرار مي کردند.پاسخگويي به نيازمندي هاي اين دو ميليون عراقي واقعاً دشوار بود. آن هم درشرايطي که در جنگ به سر مي برديم و با مشکلات اقتصادي هم مواجه بوديم. مشکلات ديگري هم وجود داشت که بازگو نمودن آن خود يک فصلي است طولاني که مي تواند يک کتاب باشد..

در دوراني که با مرحوم سيدمحمدباقر حکيم همکاري داشتيد،چه خاطرات شيرين و گفتني از ايشان داريد. ما قصد نداريم فقط مشکلات و نارسايي هاي آن مرحله را بازگو کنيم؟
 

من معتقدم که لازم است يک مرکز اسنادي تشکيل شود،و مجموع آن چه را که در دوران جنگ تحميلي بر جمهوري اسلامي ايران گذشت گردآوري کند، بايد اسناد مربوط به آوارگان عراقي،افغاني که به ايران پناهنده شدند جمع آوري شود. بايد روابط و رفتارگذشته کشورهاي همجوار مورد بررسي قرار گيرد. اگر اين اسناد گردآوري شود،گمان مي کنم مجلدات مختلفي به صورت کتاب تدوين خواهد شد. اين رويدادها بايد به عنوان اسناد جمهوري اسلامي نگهداري شود. من پيشنهاد مي کنم راجع به مسئله عراق تحقيق بيشتري به عمل آيد.
درباره مرحوم آيت الله سيدمحمدباقرحکيم، من اين بزرگوار را مردمي،عالم و فاضل مجاهد، پرتلاش، دلسوز و متخلق به اخلاق اسلامي و الهي مي دانم.ايشان از خانواده اي است که بيش از 64 شهيد در راه اسلام داده است. برادران و برادرزادگان و بالاخره خود ايشان شهيد شده اند. آقاي حکيم واقعاً تجلي مجموعه ارزش هايي بود که اين شهدا آفريدند.
درباره شهادت و خانواده شهداي عراق، آقاي حکيم هيچ وقت ميان خانواده هاي شهداي عراقي تبعيض قايل نبود،علاوه بر خاندان آيت الله حکيم،شهداي خاندان هاي ديگر هم بودند که تعدادشان هم زياد بود. مثل خانواده علامه سيدمحمدحيدري.آقاي حکيم عدالت را نسبت به ساير خانواده هاي شهدا رعايت مي کرد. شهيد محراب آيت الله حکيم ضمن اينکه صحنه مبارزه با صدام را هدايت مي کرد،درعين حال به شدت تحت فشار رژيم حزب بعث قرار داشت. و جمهوري اسلامي ايران، اين نهاد انقلابي را به رسميت مي شناخت. نکته ديگر اين است که حرکت شهيد آيت الله حکيم براساس دين شناسي و خدا باوري بود. به آداب دين و فقه آل محمد(ص) متدين بود. خاصيت حرکت فقاهتي و اصولي و ديني ايشان به گونه اي بود که در قالب اطاعت ازفرامين حضرت امام خميني(ره) شکل گرفته بود.به تعبيري، مطيع حضرت امام بود. بعد از ارتحال امام هم مطيع مقام معظم رهبري، حضرت آيت الله خامنه اي بود. و ارتباط حضرت امام و مقام معظم رهبري با مرحوم آقاي حکيم و عراقي ها از چند جهت يک ارتباط بسيارصميمانه و تنگاتنگ و عالي بود.
از يک جهت شهيد سيدمحمدباقرحکيم، فرزندي از فرزندان مرحوم آيت الله سيدمحسن حکيم مرجع عاليقدرشيعيان جهان بود.اين بيت ازنظرعلم و فضيلت و شرف و روحانيت ارزش و جايگاهي بالا داشت.
نکته دوم شهيد حکيم ميهمان جمهوري اسلامي ايران بود.حضرت امام در اين باره بياناتي دارند که آقاي حکيم و عراقي ها ميهمانان ما هستند.اين تعبير ميهمان نسبت به آقاي حکيم و عراقي ها يک تعبير بسيار لطيف و ظريف بود.
نکته سوم،شهيد حکيم محبوبيت مردمي داشت،ميان توده عراقي پايگاه اجتماعي داشت. آن هم در موقعيت حساس جنگ و شرايط سرکوب گرانه که صدام بر مردم عراق وارد آورده بود.صدام هر شهروندي را که به مرجعيت شيعه و اپوزيسيون وابستگي داشت از عراق اخراج مي کرد. مردم عراق در دوران سخت و حساس به خاندان حکيم عشق مي ورزيدند. علت اين پايگاه اجتماعي اين بود که شهروند عراقي که از عراق اخراج مي شد، بي درنگ به منزل و دفتر شهيد حکيم در تهران و يا در قم رجوع مي کرد.بنابراين منزل و دفتر کار آقاي حکيم مأمن و پناهگاه مردم عزيزي بود که براثرظلم و ستم صدام از کشورشان اخراج شده بودند.خانه و کاشانه شان را از دست داده بودند.
نکته چهارم که قابل توجه مي باشد.اين است که شهيد حکيم ازنظرحکومتي و سياسي رئيس مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق بود.ازنظرجمهوري اسلامي مقبوليت حکومتي داشت. بدين معنا که دولت جمهوري اسلامي، وزيران جمهوري اسلامي و شخصيت هاي کشوري ايشان را به عنوان رابط بين جمهوري اسلامي و توده عراقي مقيم ايران مي شناختند.بنابراين حکيم از ابعاد مختلف يک مشروعيت ويژه داشت.

اشاره کرديد که جمهوري اسلامي مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق را به رسميت مي شناخت، آيا دولت هاي همجوار و منطقه نيز مجلس اعلا را به رسميت شناختند؟
 

از ميان حکومت ها و دولت هاي منطقه، آقاي حافظ اسد رئيس جمهوري سوريه، در لبنان برخي مسئولان دولتي همچون آقاي نبيه بري رئيس پارلمان، آقاي سيدعباس موسوي دبيرکل حزب الله، رئيس جمهوري لبنان، برخي دولت هاي شيخ نشين خليج فارس به دليل سابقه مرجعيت آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم، مجالس اعلا و شهيد حکيم را پذيرفته بودند.شهيد حکيم در کشورهاي عربي پايگاه اجتماعي داشت. ميان دولت هاي عربي نيز مقبوليت داشت. اين مقبوليت براي مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق اعتبار به وجود آورده بود.

در آغاز بحث به اين نکته اشاره کرديد که پس از ارتحال آيت الله بروجردي نهضت 15خرداد و قيام امام خميني آغاز شد. بفرماييد مرحوم آيت الله العظمي سيدمحسن حکيم چه ديدگاهي نسبت به قيام امام خميني داشت؟
 

درآن مرحله من درنجف اشرف نبودم، ولي شنيده ام که روابط آقاي سيدمحسن حکيم با امام خميني خوب بوده است.از نهضت 15خرداد استقبال کردند،به اين دليل که مرحوم آيت الله سيدمحسن حکيم از شخصيت هاي ضداستعماري عراق به شمار مي رفته است. در جريان قيام همگاني سال 1920ميلادي بر ضداستعمار انگليس که در صدد اشغال عراق برآمده بود ايستادگي کرد. مرحوم سيدمحسن حکيم با اين روحيه از امام خميني(ره) استقبال کرد.

برخي گروه ها و احزاب که در چارچوب مجلس اعلا فعاليت داشتند به نوعي تکروي مي کردند. اين تکروي تا چه اندازه به مبارزات شان بر ضد صدام آسيب رساند و علت اين که جمهوري اسلامي نتوانست همه گروه هاي معارض عراقي را زير سايه وزير لواي مجلس اعلا متحد و يک پارچه کند بود؟
 

البته عوامل و دلايل عدم هماهنگي و وحدت کلمه گروه هاي عراقي چند علت دارد. علت اول اين است که مدعيان جريانات سياسي در عراق بسيار زياد بودند. مثل حزب الدعوه،سازمان عمل،گروه هاي کرد. ترکمن و اهل سنت حدود 21گروه و حزب در صحنه سياسي معارضين عراقي فعال بودند و ادعاي موجوديت براساس اساسنامه و مرامنامه خودشان عمل مي کردند. چون از عراق اخراج شده بودند و در ايران اقامت داشتند، ناچار بودند بر مبناي مصلحت و راهکارهاي جمهوري اسلامي ايران عمل کنند. در حقيقت ترکيب مجلس که براساس خواسته جريانات عراقي شکل گرفت، يک نياز دولت جمهوري اسلامي ايران هم بود که با يک نهاد عراقي با هويت و موقعيت يکسان ارتباط داشته باشد. ضرورت هاي دولت جمهوري اسلامي ايجاب مي کرد اينگونه عمل کند. هر کدام از احزاب و گروه هاي فعال عراقي که در چارچوب مجلس اعلا عمل مي کردند،ادعاهايي داشتند. نکته دوم، از نظر برخي از گروه ها و احزاب معارض عراقي دشوار بود که زيرچتريک شخص حضور داشته باشند.گاهي تعابير انحصار طلبي نسبت به مرحوم آيت الله حکيم مي داشتند. آقاي حکيم واقعاً اين جور نبود. اما برخي گروه هاي عراقي برداشت شان اين بود.
نکته سوم،انشعاب هايي بود که ميان گروه هاي معارض عراقي در داخل جمهوري اسلامي ايران اتفاق مي افتاد. به ياد دارم که ميان حزب الدعوه چند بار انشعاب روي داد. مشخص بود که اين انشعابات اثر منفي بر مبارزات مردم عراق برجاي مي گذارد. يک گروه حضرت آيت الله حائري را قبول کرد، و مدتي بعد آقايان ابو بلال اديب و دکتر جعفري انشعاب جديدي به وجود آوردند و سراغ آقاي آصفي رفتند. درگيري هاي دروني گروه هاي عراقي باعث مي شد که وحدت و انسجام لازم را در صحنه مبارزه و پيکارنداشته باشند،و آسيب بخورند.من شاهد مسائل تلخي درگفتمان گروه هاي عراقي بودم که شايد بازگو نمودن آن ضرورتي نداشته باشد.

آيا در تشکيلات مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق گروه هاي سني نيزحضور داشتند؟
 

آري ازگروه هاي اهل سنت کردستان حضور داشتند،مانند حرکت اسلامي کردستان به رهبري آقاي برزنچي مرحوم شيخ علي بياره شخصيت مبارزکردستان عراق درمجلس حضور داشت، اين گروه هاي اهل سنت واقعاً منصف و بي طرف بودند و با آن گروه هاي اهل سنت متعصب که با صدام همکاري مي کردند،متفاوت بودند.

هدف ازتأسيس مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق چه بوده و اين نهاد انقلابي براي ملت محروم عراق چه دستاوردي داشت؟
 

مجلس اعلا براساس چند هدف تشکيل شد، اولين هدف آن مبارزه بر ضدرژيم صدام بود که به همين منظور پايه ريزي يک حرکت نظامي انجام گرفت.براساس اين هدف سپاه بدرتشکيل شد.اين سپاه دربرگيرنده چند تيپ و لشکر بود که در امر مبارزه نظامي با رژيم حزب بعث فعال بود. امروزه تعداد بسياري از مسئولان و فرماندهان سپاه بدر درموقعيت هاي کليدي دولت عراق حضور دارند.
هدف دوم مجلس اعلا ابعاد سياسي داشت. اين مجلس که در برگيرنده گروه هاي معارض عراقي بود،مي خواست در برابر حکومت صدام ابرازقدرت کند.اين يک مسئله مهمي است.ازمجلس اعلا به عنوان يک دولت در تبعيد ناميده مي شد.
هدف سوم تأسيس مجلس اعلا،دفاع از حقوق مردم بود در اين جمع نمايندگان همه گروه ها و احزاب عراقي حضور داشتند و ازحقوق از دست رفته مردم عراق دفاع مي کردند. مجلس اعلا يک شعبه در فرانسه داشت و مسئله دفاع ازحقوق شهدا و جانبازان و اسيران عراقي و قربانيان بمباران شيميايي حلبچه را پيگيري مي کرد. اين شعبه اسناد جنايات صدام را جمع آوري و در اختيارسازمان ملل متحد قرار مي داد.اين شعبه فعاليت هاي مهمي انجام داد.
بخش چهارم فعاليت هاي مجلس اعلا فرهنگي بود،افکارو برنامه هايي که آقايان همراه خود به ايران آورده بودند،يک پارچه و يکسان نبوده، ساختارهاي فکري متنوع داشتند. لذا مجلس اعلا در پرتو فضاي انقلاب اسلامي مي توانست در مباحث فرهنگي يک نوع همخواني ايجاد کند. براساس اين ايده نشريات و مطبوعات گوناگوني از سوي مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق در سطوح وسيع انتشار يافت و روي افکار عمومي ملت عراق تأثير ژرف برجاي گذاشت.نکته مهم تر اين است که از حوزه هاي علميه نجف اشرف و کربلا و کاظمين و سامرا عده زيادي از علماي برجسته رانده شده،و به ايران پناه آورده بودند.اين علما در تهران و قم نشست هايي برگزار مي کردند و ابعاد مختلف مبارزات مردم عراق را رهنمون مي ساختند. در حقيقت مجلس اعلا، محوريت جامعه عراقي ها را در ايران و عراق تشکيل مي داد. چراکه هر دسته و گروهي به شخصيتي وصل بود. کربلايي ها به آقايان مدرس و شيرازي وصل بودند، عده زيادي به روحانيون نجفي وصل بودند، کاظميني ها و بغدادي ها به يک گروه وصل بودند. هر گروهي به يک جهت حرکت مي کردند. مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق علاوه بر نقش هاي نظامي، سياسي،حقوقي و فرهنگي، مي کوشيد نيازمندي هاي آوارگان و مهاجران عراقي را نيز تأمين کند. مجلس با نهادها و دستگاه هاي جمهوري اسلامي ارتباط داشت و از طريق اين دستگاه ها مشکلات اشتغال،درمان و آموزش آنان را برطرف مي کرد تا بتوانند فعاليت هاي مفيد و سازنده داشته باشند. بخش هاي مختلف مجلس اعلا همچنان تا امروز به برخي فعاليت هاي اجتماعي و فرهنگي ادامه مي دهد.بنابراين مجلس اعلا يک مرکز جامعي بود که براي اينکه در حد امکان پاسخگوي نيازمندي هاي مهاجران عراقي باشد به کانال ارتباطي نياز داشت، که مجلس اعلا بهترين کانال ارتباطي بود.

بيانات حضرتعالي نشان مي دهد که شهيد حکيم چه بارسنگيني بر دوش داشت. بفرماييد که اين همه مسئوليت ها را چگونه اداره مي کرد؟
 

درحقيقت مرحوم آيت الله حکيم در بعد تشکيلاتي و مديريتي يک انسان مدبر و ورزيده شده بود.کارو تلاش پيگير و ارتباط با محافل فرهنگي و نظامي و شخصيت هاي سياسي،ازايشان يک انسان منظم و تشکيلاتي ساخته بود. اين يک نکته مهم است.ايشان درحالي که يک روحاني و يک آخوند بود،درعين حال يک آدم تشکيلاتي هم بود و به مسائل و مشکلات نظم و سازماندهي مخصوص مي بخشيد، حقوق ديگران را رعايت مي کرد، از برخوردهاي جناحي به شدت پرهيز داشت. داشتن روحيه تشکيلاتي و مديريتي،ايشان را به عنوان يک عنصر سياسي معرفي مي کرد. ايشان هنگام ورودشان به ايران اينطورنبود،ولي ساختار تشکيلات مجلس اعلا از ايشان يک انسان داراي فکر تشکيلاتي ساخت، و پيش بيني مي شد در آينده عراق مصدرحکومت باشد.

منظورتان اين است که مجلس اعلا بر شهيد حکيم اثر گذاشت، يا راهکارهاي ايشان مجلس را رهنمون ساخت؟
 

تأثيرگذاري متقابل بود، هم مجلس بر ايشان اثر داشت و هم ايشان بر مجلس اثر داشت، هم هردو ازجمهوري اسلامي اثر پذير بودند. به طور مثال هنگامي که قانون اساسي به عنوان نظام ملي کشورمان مورد تأييد حضرت امام خميني(ره) قرار گرفت، آيت الله حکيم گفت من اين قانون اساسي را آماده سازي مي کنم با فضاي آينده عراق تا پس از سرنگوني رژيم حزب بعث قانون اساسي عراق هم اين گونه باشد. آقاي حکيم از جمهوري اسلامي ايران الهام گرفته بود. آقاي حکيم از زماني که وارد ايران شد و تا زمان تأسيس مجلس اعلا و رياست مجلس اعلا و تا سرنگوني رژيم حزب بعث آزمون هاي گوناگوني را پشت سرگذاشت.کنگره ها و همايش هاي متعددي براي بررسي راه هاي سرنگوني صدام تشکيل داد که بنده در برگزاري چند کنگره شرکت داشتم. يک کنگره درشهرآزاد شده فاو برگزار شد و کنگره ديگري در شهر صلاح الدين در منطقه کردستان عراق برگزار گرديد. همه اين کنگره ها و فعاليت هاي سياسي، اثرگذاري داشته است. منتهي روحيه عراقي ها، با روحيه شيعيان لبنان و ايران متفاوت است. عراقي ها سخت و زمخت هستند. لذا کار و تلاش در کنار عراقي ها به شيوه ها و شگردهاي خاصي نياز دارد. اگر کسي عراقي ها را نمي شناخت، از طرز سخن گفتن شان احساس مي کرد دارند دعوا مي کنند،يا عصباني هستند.
تأثيراتي که از امام امت(ره) مقام معظم رهبري و جمهوري اسلامي و ميدان جنگ هشت ساله و شهداي جنگ پذيرفتند، ساختار فکري شان را براي حکومت آينده ساخته است.آقاي حکيم بسياري از دستورالعمل هاي شوراي محترم نگهبان و مجلس شوراي اسلامي را يادداشت و آنها را به عنوان دستورالعمل هاي حکومت آينده عراق پيش بيني مي کرد. آقاي حکيم يک فرد تشکيلاتي و حکومتي و سياستمدار شده بود. شهيد حکيم به دليل برخورداري از استعدادها و توانمندي هاي فراوان و داشتن قدرت پذيرش مسائل گوناگون، به محور حرکت سنگيني درداخل و خارج ايران تبديل شده بود. به گونه اي که دولت هاي همسايه و حتي آمريکا روي ايشان حساب باز کردند. قبل از عمليات نظامي آمريکا به عراق براي سرنگوني صدام،مقام هاي وزارت خارجه و دفاع آمريکا راه هاي ملاقات و گفت و گو با آقاي حکيم را جستجو مي کردند.تلاش کردند با آقاي حکيم ملاقات کنند.البته شوراي مرکزي مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق جلساتي تشکيل داد و به اين نتيجه رسيد که برخي اعضاي مجلس را براي مذاکره به آمريکا اعزام کند.اتحاديه ميهني کردستان عراق که آقاي جلال طالباني رئيس جمهوري کنوني عراق رياست آن را برعهده دارد خود سرانه و بدون هماهنگي مجلس اعلا با آمريکايي ها مذاکره کردند.آقاي سيدعبدالعزيزحکيم به نمايندگي مجلس اعلا با آمريکايي ها مذاکره کرد. اما شهيد محراب سيد محمدباقرحکيم يک شخصيت سياستمداربود و از مذاکره مستقيم با شيطان بزرگ پرهيز مي کرد.اما اين به معني اين نيست که درمسائل سياسي حضور قوي نداشت.من شاهد بودم که آقاي حکيم سخت ترين مشکلات را تحمل مي کرد! ازنيش زبان گرفته تا برخوردهاي چکشي و انتقادات تند! گاهي بي منطق به ايشان نيش زبان مي زدند. صبر و بردباري و تحمل ايشان بسيار عجيب بود.

اين فشارها توسط چه جرياناتي بر ايشان وارد مي شد؟
 

هم برخي گروه هاي معارض عراقي بر او فشار مي آوردند،هم از طرف رژيم عراق بود و هم از طرف محافل بين المللي بر او فشار وارد مي آمد.چرا که آقاي حکيم تصميم گيرنده نهايي سرنوشت ملت عراق بود. ايشان به عنوان يک قدرت عراقي در محافل و مجامع بين المللي ابراز وجود و اعلام قدرت مي کرد.

آيا اين فشارها هيچ ترديد و تزلزلي در روحيه ايشان به وجود نمي آورد؟
 

هرگز... آقاي حکيم به دليل توجه و ارتباطي که به حضرت امام حسين(ع) داشت، براساس خدا باوري که داشت،اين توجهات و ارتباطات ايشان را محکم و استوارنگه داشته بود. وگرنه بسياري از سياستمداران عراقي لرزيدند،ميان راه بريدند.اينجا لازم نيست از افراد بريده اسمي برده شود. آقاي حکيم به خاطر توسلي که به اهل بيت(ع) و ارتباطي که با خدا داشت،ثابت قدم و استوار ماند. ايشان اهل مناجات و ريختن اشک در محضر خدا بود.اهل عشق و شوق به وصال معشوق بود.شما نوارهاي عزاداري و مقتل خواني ايشان را در قم و روز عاشورا بازبيني کنيد و ببينيد که چگونه به امام حسين(ع) عشق مي ورزيد و تحت تأثير فاجعه عاشورا قرار داشت. اين صحنه که بر سرخود مي کوبيد و زار زار گريه مي کرد مصنوعي نيست.نمي خواست بازار گرمي کند. آقاي حکيم وقتي مقتل امام حسين(ع) را مي خواند به گودي قتلگاه مي رسيد، واقعاً از خود بيخود مي شد. هرآدم منصفي اينجوري است. بنابراين آقاي حکيم در راستاي خداباوري و دين باوري و اطاعت از امام خميني(ره) و هم گرايي با انقلاب اسلامي، چنان ساخته شده بود که صبرو تحمل ايشان بسيار بالا بود. گاهي دو نفري در کنار هم مي نشستيم و درد دل مي کرديم، به منزل يکديگر رفت و آمد مي کرديم، با همفکري يکديگر اساسنامه مي نوشتيم.هرگاه ميان رزمندگان عراقي حاضر مي شد همين روحيه را داشت. از قرارگاه هاي سپاه بدر در جبهه ها بازديد مي کرد،از اردوگاه هاي اسيران عراقي بازديد مي کرد و آنها را دلداري مي داد، مشکلاتشان را حل مي کرد، گرفتاري ها و مشکلات رزمندگان را رسيدگي مي کرد. واقعاً اميد عراقي ها بود.

آيا آقاي حکيم در عمليات رزمندگان ايران همچون کربلاي 3 و 4 و عمليات خيبر و بدر و آزادسازي فاو شرکت مي کرد؟
 

در اين مسائل هم حضورداشت، هنگام عمليات به جبهه مي رفت و در قرارگاه هاي فرماندهي شرکت مي کرد. به چند دليل رفتن به جبهه براي ايشان خيلي مفيد بود.
با شرکت در جبهه هاي رزم هم ايشان روحيه مي گرفت و هم به رزمندگان عراقي روحيه مي داد. همانطور که مي دانيد تعداد زيادي از اسراي عراقي تواب شده و به سپاه بدر پيوسته بودند.گروه هاي تواب فقط دنبال آقاي حکيم بودند.چرا که شيعه بودند و به آقاي حکيم عشق و علاقه مي ورزيدند. اسيران عراقي پس از بازآموزي به جبهه برگشته و با صدام مي جنگيدند.نکته ديگر اين است که آقاي حکيم از قدرت آينده نگري برخوردار بود.بارها درباره حکومت آينده عراق و ارتش آينده عراق و سرنوشت عراق جلساتي با آقاي حکيم تشکيل مي داديم.بحث هاي خيلي خوبي درباره آينده عراق ارائه مي کرد. ايشان معتقد بود که آينده عراق، روشن و در عين حال پر زحمت است. نسبت به بروز ناآرامي پس از سرنگوني صدام يک نگراني خاص داشت. اما درعين حال اميدواري خاصي هم داشت. معتقد بود که حکومت آينده عراق، حکومت شيعي خواهد بود. شهيد حکيم بر مبناي روحيه ضدصدامي و ضداستکباري مرد عملياتي شده بود،آدمي که روحيه ضداستکباري نداشته باشد،دشمن شناس نباشد، توطئه شناس نباشد. قدرت تجزيه و تحليل مسائل سياسي و اهداف مستکبران را نداشته باشد،نمي تواند آينده نگر باشد، نوک بيني خود را هم نمي تواند ببيند.مرحوم حکيم يک انسان ضدصدام و ضداستکبار و دشمن شناس بود. يک انسان سياسي به معني ديني بود و نه به معناي سياسي کار! برخي افراد در اين گونه قضايا سياسي کار هستند و نان را به نرخ روز مي خورند. مرحوم حکيم اين جوري نبود.ايشان در راستاي حرکت پدرش و در راستاي حرکت امام خميني(ره) حرکت کرد. راه کار خود را مي شناخت.همه اين ويژگي ها باعث شده بود که دشمنان داخلي و خارجي نتوانند او را تحمل کنند. به محض اين که وارد عراق شد، استقبالي بي نظير از ايشان به عمل آمد. اين استقبال بي سابقه همه دشمنان را به وحشت انداخت. احساس کردند، اگر جريان حکيم ادامه پيدا کند، آينده شان به خطر مي افتد، لذا دست به اين جنايت زدند و آيت الله حکيم را از سر راهشان برداشتند.

مهمترين خاطره اي که از دوران همکاري با آقاي حکيم در ذهن داريد چيست؟
 

خاطرات زيادي با آيت الله حکيم دارم، روزي دردوران جنگ تحميلي به آقاي حکيم پيشنهاد کردم که مناسب است اعضاي مجمع عمومي مجلس اعلا از جزيره فاو که توسط رزمندگان جمهوري اسلامي آزاد شده بود.بازديد کنند،ايشان اين پيشنهاد را پذيرفت. منتهي با ايشان شوخي مي کردم و گفتم انشاءالله با وجود شما يک امامزاده در عراق ايجاد مي کنيم. آقاي عبدالعزيزحکيم که همراه ما بود گفت: «من شهيد نمي شوم. پس از سقوط صدام من سفير عراق در تهران مي شوم. ولي اين اخوي من (سيدمحمدباقرحکيم) شهيد مي شود، چون دنبال شهادت است و من نمي خواهم شهيد شوم.»
شهيد حکيم پيشنهاد سفر اعضاي مجمع عمومي مجلس اعلا به جزيره فاو را پذيرفت و همگي وارد اين منطقه شديم و اين بازديد خيلي مؤثر و مفيد بود. شبي که در فاو مانديم و برنامه هايي که اجرا کرديم براي اعضاي مجلس اعلا روحيه بخش بود. هنگام برگشت از فاو نظاميان عراقي از حضور اعضاي مجلس اعلا آگاه شده بودند و پلي را که روي اروند رود وجود داشت بمباران کردند.من گمان کردم تعدادي از اعضاي مجلس را از دست داده ايم،ولي يک شهيد و زخمي دراين سفر نداديم. همه شان به سلامت به تهران بازگشتند و ضرورت داشت سالم بمانند.هنگامي که اعضاي مجلس اعلا و صحنه ها و اوضاع دلخراش شهرهاي عراق را درجنوب و کردستان مشاهده مي کردند،ديدگاه شان عوض مي شد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره42-41